Ganje Hozour audio Program #920
برنامه شماره ۹۲۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۷ ژوئن ۲۰۲۲ - ۱۸ خرداد.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۰ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رابنده کند رویِ تو صد شاه راشاه کند خندهٔ تو بنده راخنده بیاموز گلِ سرخ راجلوه کن آن دولتِ پاینده رابسته بدان است درِ آسمانتا بکشد چون تو گشاینده رادیدهٔ قِطّارِ(۱) شترهایِ مستمنتظرانند کشاننده رازلف برافشان و در آن حلقه کشحلقِ دو صد حلقه رباینده(۲) راروزِ وصالست و صنم حاضرستهیچ مپا(۳) مدّتِ آینده راعاشقِ زخمست(۴) دفِ سخت رومیلِ لبست آن نیِ نالنده رابر رخِ دف چند طپانچه(۵) بزندم ده آن نایِ سِگالنده(۶) راور به طمع ناله برآرد رَباب(۷)خوش بگشا آن کفِ بخشنده راعیب مکن گر غزل ابتر(۸) بماندنیست وفا خاطرِ(۹) پرّنده را(۱) قِطار: صف شتران(۲) حلقه رباینده: کسی که در نوعی مسابقه حلقه را با نیزه برباید.(۳) مپا: منتظر مباش(۴) زخم: زخمه، ضربه(۵) طپانچه: ضربه، سیلی(۶) سِگالنده: جوینده، اندیشه کننده(۷) رَباب: نوعی ساز موسیقی، ابر پر باران(۸) ابتر: ناقص(۹) خاطر: خطاب یا واردی که بر دل گذرد و نپاید.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیز دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُالْقُدْس گوید بیمَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من همچو آن وقتی که خواب اندر رَویتو ز پیشِ خود، به پیشِ خود شویمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2346, Divan e Shamsچو فرمودست حق کَالصُّلْحُ خَیْرٌرها کن ماجرا(۱۰) را ای یگانهقرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱۲۸Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #128«…وَالصُّلْحُ خَيْرٌ…»«…كه آشتى بهتر است…»(۱۰) ماجرا: جنگ و کدورتِ خاطر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shamsبه تن اینجا، به باطن در چه کاری؟شکاری میکنی، یا تو شکاری؟حریفت حاضر است آنجا که هستیولیکن گر بگوید، شرم داریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بیجَهاتَت(۱۱)(۱۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکُنَدنفسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 323, Divan e Shamsجملهٔ بیقراریت از طلبِ قرارِ توستطالبِ بی قرار شو تا که قرار آیدتجملهٔ ناگوارشت(۱۲) از طلبِ گوارش استترکِ گوارش ار کنی، زهر گوار آیدت(۱۳)جملهٔ بیمرادیت از طلبِ مرادِ توستور نه همه مرادها همچو نثار آیدت(۱۲) ناگوارش: سوء هضم، مجازاً تبه روزی، بدحالی(۱۳) گوار آمدن: گوارا شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتّر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذُو دَلال(۱۴)از دل و از دیدهات بس خون رودتا ز تو این مُعجِبی بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بدهستوین مرض در نفس هر مخلوق هستقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش و او را از گل آفریدهای.»(۱۴) ذُو دَلال: صاحب ناز و کرشمه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shamsبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بیمرادیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهیستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۱۵)تا خبر یابی از آن جبرِ چو جانترکِ معشوقی کن و، کن عاشقیای گمان برده که خوب و فایقی(۱۶)(۱۵) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار(۱۶) فایق: چیره، مسلط، برتر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsبتِ من ز در درآمد، به مبارکی و شادیبه مرادِ دل رسیدم، به جهانِ بیمرادیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست؟به دستِ مردمِ چشم از رخِ تو گل چیدنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3220هست پیرِ راهدانِ پر فِطَن(۱۷)جویهایِ نفس و تن را جویکَنجوی، خود را کی توانَد پاک کرد؟نافع از علمِ خدا شُد علم مردکی تراشد تیغ، دستهٔ خویش رارو، به جرّاحی سپار این ریش(۱۸) را(۱۷) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۱۸) ریش: زخم، جراحت------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635در هر آن کاری که میل استَت بدانقدرت خو